مثل تام هنکس توی فیلم دور افتاده (cast away) محصول سال 2000 که توی یه جزیره، محصور شده بود - هواپیماش سقوط کرده بود - و با هزار زجر و بدبختی تونست خودش رو نجات بده و بعد که نجات پیدا کرد با اون اشیاء بیجانی که توی اون جزیره همدمش شده بودن - مثل یه توپ والیبال که براش صورت کشیده بود و کلهی اون توپم سوراخ کرده بود و براش با علفای خشک شده مو گذاشته بود و مثل یه آدم باهاش حرف میزد - و یه رابطهی عاطفی با اون اشیاء شکل داده بود که حتی بعد از نجات از اون جزیره هم پا بر جا بود، منم بعد از این هفتهی کابوسوار به دور از اینترنت جهانی، حالا همچین حسی به اون سایتهایی دارم که مدام چِکِشون میکردم در طلب خبری از وصل مجدد اینترنت! الان دلم نمیاد اون صفحات رو ببندم هر چند میدونم اگرم باز باشن تا آخر عمرم ممکنه حتی یه بارم به قصد کسب خبر سراغشون نرم :-/ ولی خداییش موتورهای جستجوی بومیمون افتضاحن الان. افتضاح، اگر نخام کلمهی بیادبانهتری به کار ببرم :-/
این یادگارها از دیشبی که مثل کابوس گذشت، خبر میومد که برای بعضیا وصل شده، بعضی تأیید میکردن، برخی تکذیب میکردن، کابوس بود، حداقل انتظار از مسؤولین محترم این بود که در مورد زمان قطع و وصل، اطلاعرسانی میکردن.
اسم گذارندهی کامنت فوقم داشته باشید، کاملاً با مسماست! به متن کامنتش میاد!
جواب دوم رو در کامنت فوق داشته باشید :-/
خیلی با حال بود این بالایی (-:
درباره این سایت